علم پزشکی در عالم اسلام
سازمانهای پزشکی بعد از اسلام
پس از آنکه پزشکان ایرانی مخصوصا اطبای جندیشاپور به حوزه قدرت مسلمانان راه یافتند نهتنها علوم و معارف ایرانی بلکه بسیاری از لغات و مصطلحات فارسی نیز بین مسلمانان شیوع یافت تا جایی که لغت «بیمارستان» و «مارستان» به مراتب بیشتر از لغت دارالشّفا بر سر زبانها بود.
شرابخانه (داروخانه)
هر بیمارستانی داروخانهیی داشت موسوم به «شرابخاناه» که آن را اعراب از لغت فارسی «شرابخانه» اقتباس کرده بودند. در دواخانهها یک رئیس و عدهیی داروساز مشغول خدمت بودند و در آنجا داروها، معجونها، مرهمها، مربّاها و عطریّات و ظروف و آلات دواسازی موجود بود.
در هر بیمارستان، یک رئیس عمومی بود که به تمام شعب بیمارستان ریاست داشت و تحت نظر او رؤسای امراض داخلی، رئیس قسمت جرّاحی، کحّالی و شکستهبندی به خدمت مشغول بودند. امور بیمارستان، تحت مراقبت «ناظر بیمارستان» اداره میشد.
حقوق اطبا برحسب موقعیّت علمی که داشتند از 50 دینار تا 10 دینار تغییر میکرد (یک دینار تقریبا معادل 15 فرانک فرانسوی طلا بود).
ص: 319
اولین بیمارستان
اولین بیمارستان را ولید بن عبد الملک اموی در 88 هجری تأسیس کرد. وی دستور داد «جذامیها» را از دیگر بیماران جدا کنند و برای کورها و پیران سالخورده آسایشگاههایی در نظر گرفت. هر بیمارستان دو نوع بیمار داشت، یکی بیمارانی که از خارج میآمدند و پس از گرفتن دستور العمل و دارو به منزل خود میرفتند، دیگر بیمارانی که در قسمت مخصوص خود بستری میشدند. در معاینه و معالجه بیماران شاگردان نیز شرکت میکردند. ابن الندیم از قول یکی از معاصرین زکریای رازی نقل میکند که رازی در مطب خود تمام شاگردان را جمع میکرد، همین که بیماری وارد میشد نخست شاگردان مبتدی اظهار نظر میکردند. اگر تشخیص آنها صحیح نبود دسته دیگر به تشخیص بیماری میپرداختند تا وقتی که بالاخره استاد، بیمار را معاینه میکرد و به بحث در پیرامون مرض و تشریح بیماری میپرداخت، و این همان روشی است که امروز در جهان متمدن معمول است.
مشاوره پزشکی
در مواردی که تشخیص بیماری مشکل بود اطبای قسمتهای مختلف دور هم جمع میشدند و مجلس مشاوره تشکیل میدادند. اطبای بیمارستان به نوبت مشغول کار میشدند مثلا جبرئیل بن بختیشوع در هفته دو شبانهروز در بیمارستان نوبت داشته است، هر بیمارستان کتابخانهیی داشت که هرکس به آسانی میتوانسته است به کتاب مورد نظر دسترسی حاصل کند.
اجازه طبابت
اجازه طبابت در آغاز تمدن اسلامی چندان دشوار نبود ولی بعدها داوطلبان شغل طبابت ناگزیر بودند پس از فراگرفتن اطلاعات لازم، درباره رساله یکی از اطبای مقدّم یا معاصر خود مطالعه کنند و امتحان بدهند، پس از پایان امتحان، به دانشجو گواهینامهیی داده میشد.
نمونهیی از گواهینامههای پزشکان
در گواهینامهیی مربوط به قرن یازدهم هجری پس از مقدمهیی چنین نوشته است: «چون شمس الدین محمد جّراح، رساله فلان را به نظم درآورده و آنچه لازمه تحقیق و تدریس است معمول داشته پس از استخاره اجازه دادم که به معالجات جرّاحی و فصد و کشیدن دندان فاسد بپردازد.»
ص: 320
دوافروشان: این گروه نیز مورد مراقبت بودند که مبادا دوای دیگری، به جای دوایی که طبیب تجویز کرده است، به عمد یا اشتباه، به بیمار بدهند، مأمون و افشین عدهای را برای مراقبت در احوال داروفروشان برگزیدند. یکی از وظایف محتسب که شغلش امر به معروف و نهی از منکر بوده است، سرکشی به کار اطبا و کحّلان و جرّاحان و شکستهبندها و دوافروشها بود. «محتسب» اطبا را وادار میکرد که قسم یاد کنند که شغل خود را مطابق اصول شرافت انجام دهند و متعهّد به عهد ابقراطی شوند و نیز وظیفه محتسب آن بوده است که اطبا را مطابق اصولی که حنین بن اسحاق در کتاب محنته الطبیب نوشته امتحان کند.- کحّالان را با کتاب چشم حنین بن اسحاق امتحان میکردند، شکستهبندها میباید از عهده امتحان مقاله ششم کتاب بولس الاجانیظی که مخصوص شکستهبندی است برآیند، جراحان مطابق محتویات کتاب جالینوس که مخصوص جراحات و مرهمها و تشریح و سایر مسائل جرّاحی بود، امتحان میشدند.
«محتسب» با راهنمایی اطبا و متخصّصین دواشناسی، در کار دوافروشان و اطبا نظارت کامل داشته است.[52] به نظر ادوارد براون، پژوهنده انگلیسی، زکریای رازی بدون شک بزرگترین پزشک بالینی و مشاهدهیی اسلام است. او و ابن سینا در پیشرفت پزشکی در خاور و باختر بینهایت تأثیر داشتهاند ... مهارت رازی در تجزیه و تحلیل علایم بیماری و روش درمان و معالجه او بیشباهت به پزشکان روزگار ما نیست؛ وی وضع عمومی یکی از بیماران خود را چنین توصیف میکنند:
تشخیص بیماری
«عبد الدین سواد، دچار تبهای نامنظمی بود که گاه هرروز به وی عارض میگشت، و زمانی یک روز در میان و گاهی هر چهار روز و یا شش روز، و قبل از عارض شدن تب، لرز مختصری به او دست میداد و به دفعات بسیار بول میکرد، من این نظر را ابراز داشتم که یا این تبها میخواهد، به تب ربع مبدل شود، و یا این است که بیمار زخمی در کلیه دارد، پس از اندک مدتی در بول بیمار چرک پیدا شد، من به او خبر دادم که دیگر تب باز نخواهد گشت و چنین شد.
تنها چیزی که مانع آن بود که در نخستین بار نظر خود را درباره اینکه بیمار زخم کلیه دارد ابراز کنم، این بود، که پیش از آن به تب غب 53] و تبهای دیگر مبتلا بود و گمان
ص: 321
میرفت که تبهای نامنظم از التهاباتی باشد، که چون نیرو گیرد به تب ربع مبدل خواهد شد ... چون با بول او چرک همراه شد به او داروهای مدر خوراندیم تا ماده چرکی از میان رفت و پس از آن به معالجه وی با گل مختوم و کندر و خون سیاوشان پرداختم، از بیماری خلاص شد و در مدت دو ماه به سرعت شفای کامل یافت ...»[54]
معاینه بیماران
توجه به وضع بیمار و معاینه اعضای بدن او، از عهد رازی در ایران معمول بود. در عهد غزنویان سلطان سعید عین الدوله بهرامشاه کنیزکی خرید صاحب جمال که پس از چندی بیمار شد. چون او را به ابو سعید موصلی نمودند گفت: «دلیلش (یعنی قاروره و بول) را بیاورید تا ببینیم و به رنجوری واقف شوم.» چون قاروره بدید گفت: «این رنجور مرا نمایید تا نبض و بشره و زبان، و ته چشم او ببینم تا علت بهتر مرا معلوم گردد»[55]
از اقدامات خیر عضد الدوله اصلاح و تکمیل بیمارستانی است که بنام وی مشهور شده است. راجع به محل این بیمارستان، قبلا با رازی مشورت کردند وی محلی را برگزید که از برکت آبوهوای مساعد، گوشت در آن دیرتر فاسد میشد. در این بیمارستان 24 پزشک خدمت میکردند. تعیین مسئولین بیمارستان با روشی انتخابی و دموکراتیک صورت میگرفت، یعنی از بین بیش از صد طبیب 50 تن را انتخاب میکردند، بعد از بین این عده ده تن که زبدهترین بودند برمیگزیدند و سپس از میان این ده نفر، سه نفر را انتخاب و به عضد الدّوله معرفی میکردند وی رازی را که به حق، پزشکی عالیقدر بود به ریاست بیمارستان برگزید.
دیوانهیی که عضد الدّوله را دیوانه خواند
یکی از اقدامات بسیار جالب عضد الدّوله ساختن دارالشّفای دیوانگان در بغداد است. «هنگام افتتاح بیمارستان عضد الدّوله بین دیوانهها، قدم میزد و حال آنان را میپرسید، وقتی از یکی پرسید که حالت چطور است؟ جواب داد از حال تو بهتر است، زیرا تو ظاهرا از ما دیوانهتری! عضد الدوله با لبخند از دیوانه پرسید، چطور من از شما دیوانهترم؟ دیوانه جواب داد، برای اینکه پول مردم عاقل را میگیری و صرف ما دیوانهها
ص: 322
میکنی!»[56]
شرایط پزشکی
در چهار مقاله نظامی عروضی در قرن ششم هجری، مختصّات یک پزشک حاذق، چنین توصیف شده است: ... طبیب باید که رقیق الخلق، حکیم النفس، جید الحدس باشد، اعنی که او را سرعت انتقالی بود از معلوم به مجهول ... دلیل از نبض میباید گرفت و نبض حرکت انقباض و انبساط است و سکونی که میان دو حرکت افتد ... و تفسره 57] را نیز همچنان الوان و رسوب او نگاه داشتن و از هر سویی بر حالتی دلیل گرفتن، نه کاری خرد است ... باید طبیب منطق بداند، و جنس و نوع بشناسد، و چون علت نشناسد، در علاج مصیب نتواند بود، و ما اینجا مثلی زنیم تا معلوم شود که چنین است که همی گویم: مرض جنس آمد و تب و صداع و زکام و سرسام و حصبه و یرقان نوع، و هر یکی به فصلی از یکدیگر جدا شوند و از این هر یکی باز جنس شوند، مثلا تب جنس است وحمی یوم و غب و شطرالغب و ربع، انواع، و هریک به فصلی ذاتی از یکدیگر جدا شوند، چنانکه حمی یوم جدا شود، از دیگر تبها بدانکه درازترین مدّت او یک شبانهروز بود و درو تکسّر و گرانی و کاهلی وارد نباشد، و تب مطبقه جدا شود از دیگر تبها بدانکه چون بگیرد تا چند روز باز نشود و تب غب جدا شود از دیگر تبها بدانکه روزی بیاید و دیگر روز نیاید و تب شطرالغب جدا شود از دیگر تبها بدانکه یک روز سختتر آید و درنگش کمتر باشد و یک روز آهستهتر آید و درنگش درازتر بود ... چون طبیب حاذق باشد و بداند که کدام تب است و مادّت آن چیست، مرکب است یا مفرد، زود به معالجت مشغول شود ...»[58]
مولوی، در جلد چهارم مثنوی معنوی، به پارهای معالجات و تلاشهای پزشکی مردم کوچه و بازار، برای نجات بیماران اشاره میکند، برای آنکه خوانندگان به حدود اطلاعات طبی توده مردم و خانوادهها در هفت قرن پیش، کموبیش آشنا شوند بیتی چند از کتاب مثنوی مولانا جلال الدین رومی را نقل میکنیم:
آن یکی دَبّاغ در بازار شدتا خَرَد آنچه ورا، در کار بُد
چونکه در بازار عطّاران رسیدناگهان افتاد بیهوش و خمید
ص: 323
جمع آمد خلق بر وی آن زمانجملگان لا هولگو، دَرمانکنان
آن یکی کَف بر دلِ او میبراندوز گلاب، آن دیگری بر وی فشاند
آن یکی دستش همی مالید و سَروان دِگَر کَهگل 59] همی آورد تر
و آن بخور و عود و شکر زد بهموان دگر از پوشِشَش میکرد کَم
و آن دگر نبضَش، که تا چون میجهدوان دگر «بو» از دهانش میسِتَد
تا که مِی خورده است یا بَنگ و حشیشخلق درماندند اندر بیهوشیش
... یک برادر، داشت آن دّباغ زفتکُربز[60] و دانا بیامد زود تفت 61]
گفت من رنجش همی دانم ز چیستچون سبب دانی دوا کردن جلی 62] است
... هم از آن سرگِین سگ داروی اوستکه بدان او را همی معتاد و خواست
جانورشناسی
غیر از رشته طب، که مورد علاقه عموم مردم است، در بخشهای دیگر فرهنگ بشری از جمله در جانورشناسی و صید نیز کتابهای زیادی بهوسیله دانشمندان جهان اسلام به رشته تحریر درآمده است از جمله عجایب المخلوقات قزوینی، اوصاف الحیوان و منافعها تألیف ابن بختیشوع و منافع الحیوان ابن الدریهم و حیاة الحیوان دمیری، همه متنهای بزرگ جانورشناسی است.
زمینشناسی
درباره زمینشناسی کمتر اثری به پای آثار بیرونی میرسد. وی طبیعت رسوبی حوضه رود گنگ را کشف کرده و درباره آن چنین نوشته است:
یکی از این دشتها، در هندوستان است که از جنوب به اقیانوس هند محدود است ...
اگر خاک هندوستان را با چشم خود ملاحظه کرده و درباره ماهیت آن به تأمل پرداخته باشید، اگر سنگهای گردی را در نظر بگیرید، که هر اندازه زمین را عمیقتر بکنید باز هم آنها را خواهید یافت، سنگهایی که در نزدیکی کوهها و آنجاها که رودها جریان سریعتر دارند بزرگتر است و هرچه از این کوهها دورتر شوید ... کوچکتر میشود، و آنجا که رودها به مصب دریا نزدیک است این سنگها خرد میشود و به صورت دانههای شن
ص: 324
درمیآید- اگر همه اینها را درنظر بگیرید ناگزیر چنین معتقد میشوید که در روزگاری هندوستان دریا بوده است و این دریا بهتدریج با رسوبات این رودها پر شده است. با این توصیف بخوبی پیداست که بیرونی کاملا به دگرگونیهای زمینشناختی که درگذشته صورت گرفته واقف بوده از فرایند و تغییرات تدریجی آن آگاهی داشته است. در کتاب نزهة القلوب حمد اله مستوفی در زمینه جانورشناسی مطالبی آمده است، با آنکه ارزش علمی ندارد برای تفریح خاطر خوانندگان جملهیی چند از آن را نقل میکنیم: در ذکر حیوانات برّی و آن پنج است:
«وجه اول در ذکر حیوانات اهلی، از ایشان ده صنف، بر سبیل حروف یاد کنیم: ابل:
شتر را به عربی بعیر ... خوانند جانوری عجیب خلقت و بزرگ هیکل، کم خورش، بارکش و فرمانبردار است ... به همه مذاهب ماکول اللّحم است و گوشتش گرم و خشک به درجه اول، غذای سوداوی غلیظ دهد و شتر را زیرکی است که چون رنجور شود برگ بلوط خورد تا صحت یابد و چون آن را مار زهر زند، خرچنگ خورد زهرمار در او مؤثر نشود. جگرش دفع نزول ماء العین (آب چشم) کند، و روشنی بصر دهد شحمش 63] هرجا بنهند مار، از او بگریزد و بواسیر را مفید شود. مویش بر ران چپ بندند سلس البول باز دارد. و شتر چند نوع است لوک، بیسراک و بختی و بهترین به شکل و قیمت بختی و به بارکشی بیسراک و به تحمل تشنگی لوک بود ...»
و ضمن بحث در خواص حمار مینویسد: کژدم گزیده، چون با شگونه بر او سوار شود و خر روان گردد، الم تسکین یابد مغزش با روغن زیت آمیخته، موی دراز کند، دندانش زیر بالین نهند خواب آرد، جگرش تب ربع و صرع زایل کند و به ناشتا بهتر بود، سپرزنش 64] شیر افزاید، سمش صرع و برص ببرد و چون با زیت بیامیزند خنازیر و ناسور ببرد. اکل گوشتش دفع زهر و جذام کند، پیهش گداخته جراحات و قروح به اصلاح آورد آب سرگین تازهاش در بینی چکانند رعاف «خونریزی» بینی بنشاند. بولش بر کشتی مالند ماهیان بر آن جمع شوند، خونش بواسیر ببرد و کودک بدخوی را خوشخوی گرداند. شیرش به غرغره کردن درد دندان بنشاند و به خوردن، سرفه کهن ببرد ...»[65]
ص: 325